راستینراستین، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

راستین عزیزترین پسر دنیا

سفرنامه ترکیه آقا راستین (2)

استانبول یه پارک خیلی بزرگ داره به نام گل حانا (گلخانه) که یه درش سمت توپکاپی بود و بعد از کلی پیاده روی به انتهای پارک میرسی که به ساحل دریای مرمره منتهی میشه.  پارک خیلی آروم و زیبایی بود با درختهای خیلی بلند که گرمای هوا رو کاملا تعدیل میکرد و شما چند تا بچه رو پیدا کرده بودی و کلی باهاشون بازی کردی. فکر میکنم بیشتر از 50 دفعه از روی این پل دویدی و رد شدی بعد از دقایق زیادی که پیاده روی کردیم رسیدیم به انتهای پارک و از اونجا بعد از یه پیاده روی 10-15 دقیقه ای رسیدیم به ساحل دریای مرمره که خیلی خیلی زیبا بود و پر از کشتیهای ریز و درشت که اینطرف و اونطرف میرفتند و در ساحل هم مردم ماهیگیری میکردن، موجهای ریز، دریا رو ...
19 بهمن 1392

سفرنامه ترکیه آقا راستین

سلام عزیزم  خیلی دوستت دارم، این جمله ورد زبونت شده و روزی 100 بار این جمله رو به من میگی و من بال درمیارم از اینهمه عشقی که به مامانی داری. من هم خیلی دوستت دارم گلم و برات حتی جونم رو میدم. هفته ی اول مهر ماه من و شما و بابایی با هم رفتیم ترکیه تا چند روزی استراحت کنیم. خدا رو شکر خیلی هم بهمون خوش گذشت. شما عاشق تراموا شده بودی و چون ایران اتوبوس سوار نمیشی خیلی خوشحال بودی که داری تجربه اش میکنی جون تراموا هم تقربیا شبیه چندتا اتوبوسه که به هم وصل شده.    وقتی سوار هواپیما شدیم شما یه آقای حسابی بودی وقتی تهران رو از بالا دیدی میگفتی مامان رفتیم گوج میلاد(برج میلاد)؟ مثل اینکه یاد برج میلاد افتاده بودی و اونهم...
19 بهمن 1392
1